بیا با من قدم بزن تو کوچه ی درددلام
152 بازدید جمعه 10 خرداد 1392 جملات عاشقانه,بیا با من قدم بزن تو کوچه ی درددلام
بشکنه تنهایی من با یه تبسم یه سلام
پاییز میاد از اشک تو واسه خودش غم میاره
بهار پیش رنگ چشات قشنگیش و کم میاره
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 229 | love77 |
![]() |
3 | 321 | paniiiz |
![]() |
2 | 429 | golemaryam |
![]() |
1 | 303 | farzad |
![]() |
0 | 326 | love77 |
![]() |
0 | 320 | roya72 |
![]() |
0 | 406 | farzad |
![]() |
0 | 352 | farzad |
![]() |
0 | 302 | farzad |
![]() |
0 | 308 | farzad |
بیا با من قدم بزن تو کوچه ی درددلام
بشکنه تنهایی من با یه تبسم یه سلام
پاییز میاد از اشک تو واسه خودش غم میاره
بهار پیش رنگ چشات قشنگیش و کم میاره
دوستت دارم
تکیه کلام تو بود ,
من بی جهت به آن تکیه داده بودم…!!!
وقتی دفتر خاطراتم را مرور می کنم
یادم می افتد که چقدر خوبی
اما تا می بندمش
و آینه دستی ام را از کیف در می آورم
کبودی زیر چشمانم می گوید
آن دفتر دروغ می گوید …!
دلواپسی من از نیامدنت نیست!
می ترسم
در پس این دل دل زدن ها
بیایی
و دلخواه تو نباشم…
نبودنت را ،
تـــــاب می آورم.
رفتن را ،
تحمـــــّل میکنم.
فراموش شدنم را ،
بــــاور میکنم.
امــــــا
فــــــراموش کردنــــــت
دیگر
کـــــا رِ مــــــن نــــــیست.
امروز دوباره دلم شکست
از همان جای قبلی!
کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی
کاش می شد فریاد بزنم: “پایان”
دلم خیلی گرفته
اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!
آدم ها از دور دوست داشتنی ترند….
خوبم ، باور کنید.
اشکها را ریخته ام ، غصه ها را خورده ام
نبودن ها را شمرده ام
این روزها که می گذرد ، خالی ام
خالی ام از خشم , دلتنگی , نفرت
و حتی از عشق
خالی ام از احساس.
خدایا به داده هایت شکر .
به نداده هایت شکر .
به گرفته هایت شکر .
چون داده هایت نعمت .
نداده هایت حکمت .
و گرفته هایت امتحان است .
تــــو
با نـــــان داغ افطار می کنی !
و مـــن
با نگاه تــــــــــــو !!
این همه گریه نکن
غصه دنیا رو نخور
اونی که رفته دیگه رفته
عاشق تو نیست
میدونم سخته ولی
باید فراموشش کنی
حتی فکرشم نکن
اون دیگه لایق تو نیست
دیگه چشم به راه نمون
دیگه بسه انتظار
این همه کار خداست
حکمتی داره کم نیار
فکر فرداتو بکن
زندگیتو دادی به باد
عمرتو پای دل بی رحمو سنگ اون نذار
هی تو!
گیرم که تمام شب را گریه کرده باشی ،
گیرم که جای خالی یک آغوش ،
تا خود ِ صبح دستش را دور گلویت فشرده باشد .
اشک هایت را با دست های خودت ،
با همین دستمال چرک تنهایی پاک کن ،
که همه ی رهگذران این خیابان شلوغ مثل تو تنهایند…!
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود…
یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ... !
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ... !
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده , راهشون رو کج میکنن از یه طرفدیگه میرن که اون نپره ... !
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ... !
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از ... !
... ... اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن ... !
اینایی که همیشه میخندن ... !
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن ... !
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن ... !
اینا فرشتن ... !
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه , اذیتشون نکنین ... !
تنهاشون نذارین ؛ داغون میشن
شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم
و تو...
آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود......
به خاطر دوست داشتنت خجالت نکش ؛
اونی باید خجالت بکشه ،
که می دونه دوسش داری اما…
دوست داشتن “بلد” نیست !!!
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است،
کارم از گریه گذشته به آن می خندم.
نترس…
اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم
گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف
حرفم را پس میگیرم…
بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیشبینیاش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.
تنها برو!
برای تو ...
برای چشمهایت !
برای من ...
برای دردهایم !
برای ما ...
برای این همه تنهایی ...
ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند !!
کهنه فروش تو کوچه مون داد میزد :
کهنه میخریم، وسایل شکسته و درب و داغون میخریم.
بی اختیار فریاد زدم :
قلب شکسته ای – که روزگاری قیمت داشت – هم میخری؟
گفت:
اگر برایت ارزش داشت، به دست نا اهل و بی لیاقت نمی دادی تا آنرا بشکند.
راست میگفت …